ایمان و کنترل غرایز
همان گونه که در ساختمان جسم انسان عضوى بیهوده و بى مصرف آفریده نشده است ، در ساختمان روح و روان او نیز، غرایز و امیال بر اساس حکمتى آفریده شده اند و داراى نقش حیاتى هستند.
اگر این غرایز به گونه صحیح هدایت و رهبرى شوند و تحت کنترل دقیق قرار گیرند، بشر به مقامى بالاتر از فرشتگان مى رسد و اگر آزاد گذاشته شوند و از کنترل خارج گردند، تبعات بسیار خطرناکى به دنبال خواهند داشت ، خاصه غریزه شهوت و تمایلات جنسى به ویژه در دوره جوانى - که دوران اوج آن است - اگر در مسیر صحیح و هدایت شده قرار نگیرد، آن جا بشر سقوط مى کند که به فرموده امیر مؤ منان (علیه السلام ) از حیوانات نیز پست تر مى شود.
اکنون جاى این سوال است که آنچه مى تواند این غرایز سرکش را مهار کند چیست ؟ در ابتدا براى هدایت غرایز سه عنصر قابل تصور است :
1. علم و دانش ، 2. عقل ، 3. ایمان .
علم و اخلاق
سقراط و ارسطو، دو دانشمند معروف یونان باستان ، معتقدند که هدایت غرایز بشرى در سایه علم و دانش صورت مى پذیرد و بشر در سایه علم و دانش به خوبى ها روى مى آورد و از بدى ها اجتناب مى کند و طبعا به فضایل اخلاقى گرایش پیدا مى کند و از رذایل دورى مى جوید و نتیجه این مکتب این است که پایه هاى اخلاق را تنها علم و دانش تشکیل مى دهد و شعار آنان ، ((اخلاق در سایه علم )) بود.
بى شک ، علم و دانش در بهبود اخلاق اثرگذار است و از افزایش بعضى جرایم جلوگیرى مى کند، ولى آیا به طور کامل چنین نقشى را ایفا مى کند، آن هم براى همیشه و در همه افراد؟
هرگز نمى توان پذیرفت که علم و دانش ، نقشى کامل و قطعى در مهار غرایز سرکش ایفا مى کند، آیا به راستى پذیرفتنى است که در جامعه ، نیکان و افراد بافضیلت کسانى هستند که فقط تحصیلات دبیرستانى و دانشگاهى را طى کرده اند و در مقابل افراد بد اجتماع کسانى هستند که بهره اى از دانش نبرده اند؟
قطعا مشاهدات امروز جامعه این تلقى را رد مى کند، زیرا، گسترش و افزایش فساد به صورت هاى گوناگون در میان افراد درس خوانده قابل انکار نیست ، بلکه آمارهاى منتشره در جراید جهان گویاى این موضوع است ، همان گونه که مشاهدات گویاست چه بسا افراد محروم از تحصیلات علمى و دانش روز، از کمالات والاى اخلاقى برخوردارند و از بسیارى جرایم و زشتى ها اجتناب دارند.
به عنوان نمونه افرادى را مى شناسیم که زیان هاى نوشابه هاى الکلى و روابط نامشروع جنسى را بسیار مستدل و مبرهن مى دانند، لیکن در میدان عمل سخت در آلودگى به سر مى برند و معلومات ناشى از درس و کلاس نتوانسته است آنها را از دست تمایلات سرکش درونى نجات بخشد، چنان که جهان بر اثر جاه طلبى گروهى از درس خوانده ها، بارها به خاک و خون کشیده شده و میلیون ها انسان در جنگ هاى بین المللى اول و دوم تباه و نابود شدند، پس عامل اول - که علم و دانش باشد - در هدایت صحیح و کنترل غرایز بشرى نمى تواند نقش کاملى ایفا کند.
عقل و اخلاق
بعضى ادعا مى کنند که در پرتو پرورش عقل و خرد آدمى مى توان غرایز را کنترل کرد و از جرایم جلوگیرى نمود و فضایل را در نهاد انسان ها پرورش داد، لیکن با کمترین تامل ، نارسایى این عامل نیز در دستیابى به چنین مقصدى نمایان مى شود؛ زیرا عقل هر چند تا حدى مى تواند از طغیان بعضى غرایز جلوگیرى کند، ولى در برابر دیو شهوت ، به سان کاهى است در برابر امواج کوبنده دریا و یا چراغ کم سویى در برابر دره اى ظلمانى و تاریک .
آن گاه که شهوت و غضب انسان طغیان مى کند، نور و فروغ عقل آن چنان ضعیف مى شود که هم چون کاهى در برابر سیلابى گسترده حرکت مى کند.
اخلاق و ایمان
علم اخلاق ، علمى است که راه کنترل و هدایت غرایز را به ما مى آموزد، ولى آنچه انسان را در این راه یارى مى کند، همان ایمان به مبدا و معاد است . ایمان مذهبى بازوى توانمند کنترل غرایز به شمار مى آید و انسان در سایه آن قادر خواهد بود غریزه ها را تحت قوه عاقله ، هدایت نماید که این خود زمینه خودسازى و کسب فضایل اخلاقى و اجتناب از رذایل و ترک حالات سوء نفسانى را فراهم مى کند.
از این روست که در جوامعى که نور ((ایمان و معنویت )) تابیده و قلب ها منور به نور ایمان به خدا گشته ، مفاسد و جنایات به مراتب کمتر است ، زیرا اهل ایمان در برابر فرمان هاى حق تسلیم محض اند و میل و خواهش هاى نفسانى را تحت الشعاع فرامین الهى قرار مى دهند، بر عکس ، در جوامع فاقد ایمان به مبدا و معاد، مفاسد اخلاقى و اجتماعى موج مى زند و افراد آن از ارتکاب هیچ عمل زشت و خیانتى فروگذار نمى کنند. و چون غرایز انسانى در آن جوامع آزاد و رهاست ، اعمال پسندیده اخلاقى و فضایل و ارزش هاى انسانى و معنوى را زیر پا مى گذارند و تسلیم خواسته هاى نفسانى مى شوند. و آنان در پرستش نفس خود بت پرستانى خطرناک تر از دیگر بت پرستان هستند که خداوند مى فرماید:
اءراءیت من اتخذ الهه هواه اءفاءنت تکون علیه وکیلا(76)
آیا دیدى آن را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است ؟ آیا تو توانى او را هدایت کنى . (و به دفاع از او برخیزى )
بنابراین ، چاره اى جز این نیست که با تقویت مبانى ایمان و تحکیم اصول اعتقادى ، زمینه را براى رشد اخلاق و کنترل غرایز آماده نموده و در تهذیب اخلاق خویش بکوشیم .
آثار اجتماعى ایمان
بشر براى گذران زندگى و تداوم حیات خویش ، نیازهایى دارد که خود به تنهایى قادر به تامین آنها نیست . از این رو، ناگزیر است پا به عرصه اجتماع گذارده و با مردم به مراوده و دادوستد و معاشرت بپردازد. پس زندگى اجتماعى لازمه حیات بشرى است .
اجتماع سالم
آنچه رکن اساسى زندگى اجتماعى به شمار مى آید، برخوردارى جامعه از سلامت کامل و عدالت و اعتماد متقابل است و چنین جامعه اى آن گاه محقق مى شود که افراد آن ، قوانین و حدود و حقوق یکدیگر را محترم شمارند، عدالت را امرى مقدس بدانند و به یکدیگر مهر ورزند. هر یک براى دیگرى آن پسندد که براى خود مى پسندد و آنچه بر خود نمى پسندد بر دیگرى نیز نپسندد و هر فردى خود را متعهد و مسئول اجتماع خویش بداند و در مخفى ترین حال همان پاکى و صداقت و عفاف و تقوا از آنان بروز کند که در ملاءعام ، و بدون چشمداشتى ، به یکدیگر نیکى کنند و ارزش هاى اخلاقى را محترم بشمارند و مانند اعضاى یک پیکر متحد و متفق باشند و آن گاه یک جامعه سالم خواهد بود که انسانها از یکدیگر احساس ایمنى و آسودگى کنند و به یکدیگر اعتماد متقابل داشته باشند.
اگر طبیب ، سالم و مورد اطمینان نباشد، نه به تشخیص او مى توان اعتماد کرد و نه به دستور طبى او، نه بیمار زیبا از خیانت او محفوظ خواهد بود و نه مریض ثروتمند، حال چنین جامعه اى بدتر از جامعه اى است که طبیب نداشته باشد، زیرا این جامعه سربار، مزاحم و خائن دارد.
اگر کاسب ، پاک و سالم نباشد نه به کالاى او مى توان اعتماد داشت ، نه به قیمت آن . اگر در کارفرما و مجرى و صاحب کار و کارگر نیز تقوا نباشد، هر یک به دیگرى تعدى و تجاوز مى کند و هر کدام از دیگرى مى دزدد، باغستان ها و کشتزارها و کارخانه ها و کارگاه ها مراکز دزدى مى شوند و محصولات و تولیدات این مراکز در خطر نابودى قرار مى گیرد و خطر قحطى جامعه را تهدید مى کند و دیو گرسنگى پرده از رخ برمى دارد.
اگر زن تقوا و عفاف نداشته باشد، شوهر چگونه مى تواند به او اعتماد کند و ساعتى وى را تنها گذارد و نیز اگر شوهر پاکى و صداقت در عمل نداشته باشد، تکلیف همسر بى پناه و بیچاره اش چه خواهد بود؟
همین طور اگر بین مردم و دولت و سایر مسئولان جامعه اعتماد متقابل نباشد، نه به قانون مى توان اعتماد کرد، نه به قانون گذار و نه به اجراى آن و این جاست که ملت روى آسایش را نخواهد دید، زندگى کردن در چنین جامعه اى جز سوختن و جان کندن چیز دیگرى نیست .
در یک جامعه آن گاه زندگى شیرین و آرام بخش است و انسان هاى آن احساس امنیت مى کنند که از سلامت و اعتماد متقابل بین همه اقشار برخوردار باشد.
راه حل هاى بشر براى سلامت جامعه
براى ساختن چنین جامعه سالمى و تحقق چنین ایده هاى والا و ارزشمندى چه باید کرد؟
از اقداماتى که امروزه براى سلامت یک جامعه به عمل آمده است وضع قوانین و مقررات وسیع و گسترده در زمینه هاى مختلف حقوقى ، کیفرى ، جزائى و... بوده است . در جهان معاصر براى نیل به سلامت جامعه اقدام به تاسیس مراکز و دستگاه هاى عریض و طویل با سیستم هاى پیچیده و پیشرفته پلیسى و انتظامى و هزینه کردن سرمایه و ثروت بسیار و صرف میلیاردها دلار براى تحقق و اجراى قوانین و مقررات شده است .
اما آیا به راستى جهان در سایه این مراکز پلیسى و انتظامى و نظامى و تشکیل دستگاه هاى قانون گذارى و قضایى و اجرایى به ویژه در کشورهاى مدعى تمدن و فرهنگ نوین بشرى توانسته اند به چنین هدفى دست یابند و سلامت جامعه را تامین کنند و آن ایده هاى ارزشى و اخلاقى را تحقق بخشند و براى انسان فضایى امن و عادلانه فراهم آورند؟
آمار وحشتناک جنایت ها و ارقام سرسام آور و مفاسد اجتماعى که مرتب از سوى کشورهاى به اصطلاح متمدن و مترقى به ویژه اروپایى و غربى که در جهان انتشار مى یابد و متاءسفانه روز به روز نیز بر کثرت آن افزوده مى شود، حاکى از آن است که این شیوه ها موفقیت چندانى نداشته و قدرت ، زور و هزینه کردن سرمایه هاى سرسام آور و نیروى اسلحه در سلامت بخشیدن به جامعه موفق نبوده است و نیز وضع قوانین حقوقى و کیفرى و جزایى در درون کشورها و قوانین بین المللى در روابط کشورها با هم و دستگاه هاى پلیسى و انتظامى و نظامى کشورى و بین المللى ، هیچ کدام نتوانسته اند در تحقق این هدف موفق باشند و اگر هم توفیقاتى داشته اند اندک و زودگذر بوده است .
فرضا اگر بخواهد این سیستم امنیتى نتیجه بخش باشد، چه عاملى مى تواند خود این دستگاه ها را براى انجام وظیفه متعهد سازد و از سوء استفاده از جایگاه و مقام و موقعیت جلوگیرى کند؟
به علاوه ، اگر این محذور نیز حل شود، تشکیلات امنیتى و انتظامى و سایر عوامل خیلى هنر کنند فقط مى توانند مانع تخلفات از نوع ظاهر و آشکار آن شوند، ولى هرگز قادر نیستند از تخلفات پنهانى آن - که از چشم آنان دور است - جلوگیرى کنند.
ایمان و اجتماع سالم
پس از آن که روشن شد عوامل مذکور قابلیت سلامت بخشیدن به جامعه و اجتماع را ندارند راه حل نهایى چیست ؟
قطعا آنچه مى تواند این قوانین را موثر سازد و این دستگاه ها و مراکز پلیسى و انتظامى را در ایجاد امنیت اجتماعى و عدالت عمومى و ایده ها و ارزش هاى انسانى موفق بدارد، ایجاد تحول روحى و اخلاقى در افراد جامعه و بیدار کردن پلیس درونى آنان ، یعنى ((وجدان بشرى )) در سایه گوهر گران بهاى ایمان به مبدا و معاد است .
ایمان از نوع مذهبى آن ، بزرگ ترین ضامن اجراى قوانین بشرى در جهت رعایت حقوق یکدیگر است که اگر این درّ ارزشمند در میان همه انسان ها نفوذ کند و در دل و جان آنان ماءوى گزیند، بى شک از تمام دستگاههاى قضایى بى نیاز مى شویم .
ایمان مذهبى مى تواند نفس سرکش انسان را در برابر فسادها و انحراف ها و زیاده خواهى ها مهار کند و به کارهاى نیک وادار و جامعه را از آزار خویش رها سازد تا افراد جامعه روى امنیت اجتماعى را ببیند.
گواه روشن این که ، در جوامعى که ایمان به خدا و معنویت و اعتقاد به روز قیامت حاکم است ، آمار مفاسد و جنایات و اعمال زشت به مراتب کمتر از کشورها و جوامعى است که از خدا فاصله گرفته و از نور ایمان محرومند.
بنابراین ، بزرگ ترین ضامن اجراى مقررات در یک جامعه اعتقاد به خدا و جهان واپسین است و آن تاثیرى که این اعتقاد در ریشه کن کردن مفاسد اجتماعى و تحقق عدالت و امنیت اجتماعى دارد، از هیچ یک از سازمان ها و دستگاههاى پلیسى و انتظامى و نظامى و سایر مراکز و قدرت هاى مادى بر نمى آید.
ترک گناه و اجتماع سالم
گفتیم که ایمان ، نقش بسیار موثرى در سلامت جامعه دارد و این به جهت آن است که ترک گناه و زشتى ها و رعایت حقوق متقابل انسان ها، سلامت جامعه را تضمین مى کند و آنچه در جلوگیرى از گناه و رعایت حقوق انسان ها تاثیر به سزایى دارد ((ایمان )) است . از این رو، اینک به رابطه ((ایمان )) و ((ترک گناه )) مى پردازیم .
نقش ایمان در ترک گناه
انسان موجودى آزاد و انتخاب گر است و کارهایش را بر اساس سود و زیان ، یا مصلحتى که در انجام یا ترک آن مى بیند انتخاب مى کند. از این رو، آگاهى و تشخیص نیک و بد نقش مهمى در انتخاب او دارد.
انسان ها در توجه به آثار گناهان که بدون شک آثار زیانبار فردى و اجتماعى دارند متفاوتند، هر اندازه که به آثار گناه ، شناخت و معرفت باشد، عقل انسان او را به اجتناب از آنها دعوت مى کند، لیکن تضمینى در قبول این دعوت وجود ندارد و با وجود اعتراف به آثار گناهان مى بینیم که افراد مرتکب آنها مى شوند. لابد مى پرسید: آیا منشا این ارتکاب با وجود معرفت به آثار زیانبار آن چیست ؟ در پاسخ گفته مى شود: چند چیز در صدور گناه در میان افراد مذهبى دخالت دارند:
الف ) ضعف اراده در برابر تمایلات غرایز و خواسته هاى نفسانى ،
ب ) غفلت از آثار و تبعات اخروى گناهان .
گروهى با این که به معارف دینى اعتقاد دارند و به زبان معتقد به خدا و قیامت هستند و براى اعمال خوب پاداش و براى گناهان عقوبت و مجازات اخروى قائل هستند در مقابل کوران غرایز و شهوات تسلیم مى شوند و دست به گناه مى زنند و هیچ اراده اى در خوددارى از گناه ندارند، اینها دسته اى هستند که به سبب ضعف اراده به گناه کشیده مى شوند.
گروهى دیگر در عین اعتقادات ظاهرى و زبانى ، اراده اى قوى دارند، لیکن در عرصه هاى مختلف که زمینه گناه برایشان فراهم مى شود، از آثار زیان بار آن غفلت مى کنند و این غفلت ، آنان را به گناه وا مى دارد.
اما منشا این دو امر (ضعف اراده و غفلت ) چیست ؟
پاسخ آن که ، در بحث هاى پیشین بیان شد که ایمان به انسان قدرت تعدیل غرایز و استعلاى بر نفس مى دهد و نیز او را پیوسته متوجه خدا و عالم قیامت مى کند.
از این رو مى توان منشا ضعف اراده و غفلت را، بى ایمانى یا ضعف ایمان معرفى کرد.
این گونه افراد على رغم این که به زبان مى گویند: خدایى هست و از پس امروز فردایى ، اما وقتى به قلب آنها مراجعه مى شود، از ایمان خبرى نیست و یا اگر ایمانى باشد، بسیار ضعیف و کم سو است و آن هم آلوده به بسیارى از اوهام و خیالات و خرافات .
بدیهى است که چنین افرادى وقتى لذت ها و خوشى هاى زندگى دنیا را با دستورهاى دینى در تعارض بینند، نمى توانند اوامر و نواهى اولیاى دین را بر خواسته هاى خود مقدم بدارند و از لذایذ نفسانى و حیوانى خویش چشم بپوشند.
از این رو، با بهانه هاى واهى چون : ((سیلى نقد به از حلواى نسیه است !...)) و یا ((چه کسى رفته و از آن دنیا خبر آورده که این حرف ها راست است ؟!)) و... بر مرکب مراد خویش سوار مى شوند و به هر معصیت و گناه زشتى دست مى زنند، لیکن اگر اعتقادات دینى و مذهبى ، بر قلب و دل انسان ها رسوخ کند و با همه وجود بدانها معتقد گردد، هم اراده اى قوى در انجام طاعات و ترک گناهان پیدا مى کند و هم پیوسته متذکر ذات اقدس الهى و منازل آخرت است و غفلت به سراغ او نمى آید. بنابراین ، لازم است قبل از هر چیز به دنبال کسب ایمان رفت و راه مبارزه با گناه را پیدا کرد که در سایه اعتقادات صحیح و متقن بر اساس دلائل و استدلال هاى محکم و تفکر و تامل در دقایق و ظرایف هستى و مطالعه و تحقیق در کتابها و آثار متفکران و اندیشمندان الهى و دینى مى توان به چنین سرمایه هاى ارزشمند دست یافت ، به طورى که خداى تبارک و تعالى را بدون هیچ شک و شبهه اى باور کند و به راستى به روز رستاخیز باور داشته باشد که :
فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره (77)
پس هر کس هم وزن ذره اى کار خیر انجام دهد، آن را مى بیند و هر کس هم وزن ذره اى کار بد و زشت (گناه ) انجام دهد (آثار و عقوبت ) آن را مى بیند.
در نتیجه ، ترک گناه معلول ایمان است . قرآن مجید مى فرماید:
ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین الذین یؤ منون بالغیب (78)
آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است ، (پرهیزکاران ) کسانى هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است ) ایمان مى آورند.
در این آیات خداوند از متقین و کسانى که از معصیت پرهیز مى کنند به عنوان معلولى یاد مى کند که علت آن ((ایمان به غیب )) مى باشد. پس رابطه تقوا و ترک گناه و ایمان رابطه معلول به علت است . البته هر چند تقوا نسبت به مراحل برتر ایمان علت است .
بنابراین ، باید ایمان به مبدا و معاد تقویت شود تا پرهیزکارى و قدرت بر ترک گناه به دست آید و بدون پرداختن به تحکیم پایه هاى ایمان سعى در کسب تقوا و استقرار در صف پرهیزکاران تلاشى باطل و توقعى نابجاست . و این بسان کسى است که غبار از شاخ و برگ درختى که از بى آبى در حال خشک شدن است مى زداید، به قول شاعر:
خانه از پاى بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است
و البته دست شستن از گناه بستگى به درجه ایمان هر فرد دارد، هر اندازه ایمان انسان بیشتر و به یاد خدا باشد، کمتر معصیت مى کند همان گونه که هر اندازه انسان از خدا غافل باشد، بیشتر معصیت مى کند.
معصومین (علیهم السلام ) که پیوسته از گناه و معصیت دورند به سبب شدت و نهایت درجه ایمان است که وقتى والاترین درجه ایمان در کسى محقق شد، به هیچ وجه خدا را فراموش نمى کند و با تمام وجود خدا را ناظر بر اعمال مى بیند و فرداى گناهان و معاصى را مشاهده مى کند و از این رو، نه تنها گناهى مرتکب نمى شود، که اندیشه گناه نیز به ذهن او خطور نمى کند. البته این درجه از ایمان و دائم الحضورى مخصوص معصومین (علیهم السلام ) مى باشد که همان عصمت است .
در روایات آمده است :
لا یزنى الزانى حین یزنى و هو مؤ من (79)
زنا کار در حالى که زنا مى کند مؤ من نیست .
پس گناه ریشه اش محرومیت از ایمان و علم و یقین است و کسانى که ایمانشان استوار است هم چون کسى است که دستش را به سوى آتش دراز نمى کند، زیرا مى داند دست درازى همان و سوختن همان . آنان نیز دست به گناه دراز نمى کنند.
فصل سوم : راه کسب ایمان
بعث الله الرسل لیدعوا العباد الى الایمان به ؛
خداوند پیامبران را برانگیخت تا بندگانش را دعوت به ایمان کنند.
کافى ، ج 4، ص 144.
راه به دست آوردن ایمان
در مباحث پیشین به اهمیت و ارزش ایمان پى بردیم و اینک در چگونگى به دست آوردن این گوهر ارزشمند بحث مى کنیم .
در ابتدا توجه به این نکته لازم است که صرف آشنایى با راه هاى کسب ایمان نمى توان به ایمان دست یافت ، بلکه با همت بلند و اراده اى قوى و تحمل مشکلات و ریاضت ها مى توان به چنین سرمایه گران بهایى رسید که :
نابرده رنج گنج میسر نمى شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
قرآن مجید نیز به خوبى این نکته را بیان مى فرماید:
((و اءن لیس للانسان الا ما سعى ))(80)
براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست .
هم چنین امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:
و انما هى نفسى اءروضها بالتقوى لتاءتى آمنه یوم الخوف الاکبر(81)
و همت و اندیشه من در این است که نفس خود را با پرهیزکارى تربیت و کنترل نموده و خوار گردانم تا در روزى (قیامت ) که ترس و بیم آن بسیار است آسوده باشد.
وقتى شخصیت آسمانى و معصوم و بریده از همه مظاهر مادى و دنیایى مى فرماید:
من نفس خود را ریاضت مى دهم و آن را مهار مى کنم ، چگونه مى توان به درجات عالى از معارف و خداشناسى و ایمان رسید، مگر در سایه تحمل مشقت ها و ریاضت ها و مهار امیال نفسانى ؟
همان گونه که براى تصرف و تسخیر منطقه اى سوق الجیشى در درگیرى هاى نظامى و جنگى نخست باید منطقه مورد نظر دقیقا شناسایى شود تا اشتباه و انحرافى رخ ندهد و سپس با حمله حساب شده به فتح و تسخیر آن منطقه پرداخت و از آن جا که پس از فتح منطقه ، دشمن قطعا راحت نمى نشیند و جهت باز پس گیرى ، دست به حملات مى زند لذا باید براى دفع حملات دشمن و حفظ منطقه به دست آمده به تحکیم و تثبیت مواضع پرداخت ، در کسب ایمان و مراتب والاى آن نیز مرحله نخست مستلزم شناسایى پسوندها و متعلقات آن است و در مرحله بعد با شناخت آنها، به ایجاد باور نسبت به آنها و جاى دادن آنها در قلب و دل و در نهایت باید براى تقویت و تثبیت و تکامل بخشیدن به هر مرتبه اى از مراتب ایمان تلاش کرد که در این جا با شرحى کوتاه به هر یک از سه مرحله فوق اشاره مى شود:
الف ) مرحله نخست : شناخت پسوندها(82)
در قرآن مجید و روایات اسلامى ، پسوندهاى اصولى و کلى ایمان به شرح زیر بیان شده است که به اجمال در صفحات آینده به هر کدام اشاره مى شود.
1. ایمان به خداوند متعال ،
2. ایمان به غیب ،
3. ایمان به قضا و قدر الهى
4. ایمان به فرشتگان ،
5. ایمان به پیامبران علیهم السلام
6. ایمان به اوصیا و پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله ،
7. ایمان به کتاب هاى آسمانى ،
8. ایمان به عالم قیامت .
ایمان به خدا
با توجه به این که آغاز راه دین و دیانت شناخت خداست و نیز سعادت راستین انسان در گرو داشتن آیینى محکم و متین است ، پس خداشناسى ، اساس سعادت اوست . از این رو، قرآن مجید به هیچ مسئله اى به اندازه توحید و خداپرستى نپرداخته است . جاى جاى قرآن از تابلوها و علامت هایى است که همه ((او)) را نشان مى دهد و ذهن و دل انسان را دم به دم به سوى او مى خواند. قرآن در برابر انسان محورى ، خدا محورى را مطرح مى کند و تا آن جا پیش مى رود که خدافراموشى را ریشه اصلى ازخودبیگانگى و خود فراموشى مى داند: ((نسوا الله فاءنساهم اءنفسهم ))(83) و این نکته یک ادعاى صرف و بى دلیلى نیست ، زیرا فیلسوفان اسلامى معتقدند که معرفت یقینى و شناخت حقیقى به هر پدیده اى جز از طریق معرفت الله ممکن نیست ، چرا که معلول جز از راه علتش شناخته نمى شود.
بنابراین ، به حکم عقل و منطق قبل از هر معرفتى علم به خداوند (عله العلل ) مطرح است . با این تحلیل مى توان دریافت که چرا مى گویند: ((اول العلم معرفه الجبار)) نه تنها آغاز دین خداشناسى است که بنیاد معرفت نیز بر همین سنگ استوار است :
و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم (84)
و خداى شما خداى یکتاست . نیست خدایى مگر او که بخشاینده و مهربان است .
ایمان به قضا و قدر الهى
اسلام ، پیروان خود را از کفر ((جبر)) و شرک ((تفویض )) رها ساخته و راه سومى به نام ((امر بین الامرین )) براى او برگزیده است که خداوند را در مقام ربوبیت و قدرت خود نگه داشته و بندگان خدا را نیز از آزادى و اختیارى کامل بهره مند ساخته است .
انسان با این که داراى اراده است و سرنوشت خود را رقم مى زند، باز تحت فرمان و توانایى خداست . هستى او، قدرت او، آزادى و اراده او و تمام نیروهاى او از اراده و مشیت خدا سرچشمه گرفته است . سعادت و شقاوت به دست خودش سپرده شده و راه بهشت و جهنم در پیش پاى اوست ، هر کدام را بخواهد انتخاب مى کند.
منبع:
http://www.ghadeer.org/index.html